حکیم فرزانه، فقیه بزرگوار و معلم اخلاق حضرت آیت الله العظمی حاج آقا رحیم ارباب از علماى بزرگ اصفهان و استادى مسلم در تمام علوم اسلامی متداول از جمله حکمت، ادبیات، تفسیر، کلام، هیئت، ریاضى و فقه و اصول بود. آن بزرگوار علاوه بر دانش سرشار، فردى عارف، پرکار، مؤدب، متواضع و در مجموع الگو و نمونهاى از یک انسان کامل بوده، همواره رفتار و برخوردهاى ایشان با مردم زبانزد خاص و عام است، آقاى دکتر محمد جواد شریعت، خاطرهاى از دوران جوانى خویش و برخورد این عالم بزرگوار نقل میکنند که شنیدنى است ایشان میگوید:
سال یکهزار و سیصد و سى و دو شمسى بود، من و عده اى از جوانان پرشور آن روزگار پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلى دارد که ما نماز را به عربى بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ و عاقبت تصمیم گرفتیم که نماز را به فارسى بخوانیم و همینکار را هم کردیم. والدین، کمکم از این موضوع آگاهى یافتند و به فکر چاره افتادند. آنها هم پس از تبادل نظر با یکدیگر تصمیم گرفتند که اول خودشان با نصیحت کردن ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود راه دیگرى برگزینند، چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد روزى ما را به نزد یکى از روحانیون آن زمان بردند و آن فرد روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز میخوانیم به طرز اهانت آمیزى، ما را کافر و نجس خواند. و این عمل او ما را در کارمان راسختر و مصرتر ساخت. عاقبت یکى از پدران، آنها را یعنى والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت و روزى آنها نزد حضرت ایشان میروند و موضوع را با ایشان درمیان میگذارند و ایشان دستور میدهند که در وقت معینى ما را به خدمت آقاى ارباب راهنمائى کنند.
در روز موعود ما را که تقریباً پانزده نفر میشدیم به محضر مبارک ایشان بردند. در همان لحظه اول چهره نورانى و لبان خندان ایشان ما را مجذوب خود ساخت و آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که اکنون با شخصیتى استثنایى مواجه هستیم. ایشان در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمودند، سپس رو به والدین ما کردند و فرمودند شما که نماز را به فارسى نمیخوانید فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتى آنها رفتند حضرت آیت الله ارباب رو به ما کردند و فرمودند بهتر است شما یکىیکى خودتان را به من معرفى کنید و هر کدام بگوئید که در چه سطح تحصیلى هستید و در چه رشته اى درس میخوانید. پس از آنکه امر ایشان را اطاعت کردیم، به تناسب رشته و کلاس هر کدام از ما پرسشهاى علمی طرح کردند و از درس هایى از قبیل جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعى مسائلى پرسیدند که پاسخ اغلب آنها از عهده درس هاى نیم بندى که ما خوانده بودیم خارج بود، اما هر یک از ما از عهده پاسخ پرسشهاى ایشان برنمیآمد، با اظهار لطف حضرت ارباب مواجه میشد که با لحن پدرانه اى پاسخ درست آن پرسشها را خودشان میفرمودند. اکنون ما میفهمیم که ایشان با طرح این سئوالات قصد داشتند ما را خلع سلاح کنند و به ما بفهمانند که آن دروس جدیدى را که شما میخوانید من بهترش را میدانم ولى به آنها مغرور نشدهام. پس از اینکه همه ما را خلع سلاح کردند به موضوع اصلى پرداختند و فرمودند: والدین شما نگران شدهاند که شما نمازتان را به فارسى میخوانید، آنها نمیدانند که من کسانى را میشناسم که، نعوذبالله، اصلاً نماز نمیخوانند. شما جوانان پاک اعتقادى هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانى میخواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم اما مشکلاتى پیش آمد که نتوانستم به این خواسته جامه عمل بپوشم، اکنون شما به خواسته دوران جوانى من لباس عمل پوشانیدهاید، آفرین به همت شما. اما من در آن روزگار به اولین مشکلى که برخوردم ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن مشکل را حل کردهاید. اکنون یک نفر از شما که از دیگران بیشر مسلط است به من جواب دهد که بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است. یکى از ما به عادت محصلین دستش را بالا گرفت و داوطلب پاسخ به حضرت آیت الله ارباب شد. جناب ایشان با لبخند فرمودند که خوب شد که طرف مباحثه ما یک نفر است، زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند برنمیآمدم. بعد رو به آن جوان کردند و فرمودند: خوب بفرمائید که بسم الله را چگونه ترجمه کردهاید؟ آن جوان گفت بسم الله الرحمن الرحیم را طبق عادت جارى ترجمه کردهایم: به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب با لبخندى فرمودند: گمان نکنم که ترجمه درست بسم الله چنین باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبى ندارد. اما «الله» قابل ترجمه نیست زیرا اسم عَلَم (=خاص) است براى خدا و اسم عَلَم را نمیتوان ترجمه کرد. مثلاً اگر اسم کسى «حسن» باشد نمیتوان به او گفت «زیبا». درست است که ترجمه «حسن» زیباست اما اگر به آقاى حسن بگوئیم آقاى زیبا حتماً خوشش نمیآید. کلمه الله اسم خاص است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق میکنند، همانگونه که یهود خداى متعال را «یهوه» و زردشتیان «اهورامزدا» میگویند. بنابراین نمیتوان «الله» را ترجمه کرد، بلکه باید همان لفظ جلاله را به کار برد. خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کردهاید؟ رفیق ما پاسخ داد که رحمن را بخشنده معنى کردهایم. حضرت ارباب فرمودند که این ترجمه بد نیست ولى کامل هم نیست زیرا رحمن یکى از صفات خداست که شمول رحمت و بخشندگى او را میرساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست، یعنى در حقیقت رحمن یعنى خدائى که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم میکند و همه را در کنف لطف و بخشندگى خود قرار میدهد از جمله آنکه نعمت رزق و سلامت جسم و امثال آن عطا میفرماید. در هر حال ترجمه بخشنده براى رحمن در حد کمال ترجمه نیست. خوب، رحیم را چطور ترجمه کردهاید؟ رفیق ما جواب داد که رحیم را به «مهربان» ترجمه کرده ایم. حضرت آیت الله ارباب فرمودند: اگر مقصودتان از رحیم من بودم (چون نام مبارک ایشان رحیم بود) بدم نمیآمد که اسم مرا به «مهربان» برگردانید؛ اما چون رحیم کلمه اى قرآنى و نام پروردگار است باید آن را غلط معنى نکنیم. باز هم اگر آن را به «بخشاینده» ترجمه کرده بودید راهى به دهى میبرد، زیرا رحیم یعنى خدایى که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو میکند و صفت «بخشایندگى» تا حدودى این معنى را میرساند. بنابر آنچه گفته شد معلوم شد که آنچه در ترجمه «بسم الله» آوردهاید بد نیست ولى کامل نیست و از جهتى نیز در آن اشتباهاتى هست، و من هم در دوران جوانى که چنین قصدى را داشتم به همین مشکلات برخورد کردم و از خواندن نماز به فارسى منصرف شدم، تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود اگر به بقیه آیات بپردازیم موضوع خیلى غامضتر از این خواهد شد. اما من عقیده دارم شما اگر باز هم به این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسى بر ندارید، زیرا خواندنش بهتر از نخواندن نماز به طور کلى است.
در اینجا، همگى شرمنده و منفعل و شکست خورده به حال عجز و التماس از حضرت ایشان عذرخواهى میکردیم و قول میدادیم که دیگر نمازمان را به فارسى نخوانیم و نمازهاى گذشته را نیز اعاده کنیم، اما ایشان میفرمودند که من نگفتم نماز به عربى بخوانید، هرطور دلتان میخواهد نماز بخوانید، من فقط مشکلات این کار را براى شما شرح دادم. ولى ما همه عاجزانه از پیشگاه ایشان طلب بخشایش میکردیم و از کار خود اظهار پشیمانى مینمودیم. حضرت آیت الله ارباب با تعارف میوه و شیرینى مجلس را به پایان بردند و ما همگى دست مبارک ایشان را بوسیدیم و در حالیکه ایشان تا دم در ما را بدرقه میکردند از ایشان خداحافظى کردیم و در دل به عظمت شخصیت ایشان آفرین میگفتیم و خوشحال بودیم که افتخارى چنین نصیب ما شد که با چنین شخصیتى ملاقات کنیم. نمازها را اعاده کردیم و دست از کار جاهلانه خود برداشتیم بنده از آن به بعدگاه گاهى به حضور آن جناب میرسیدم و از خرمن علم و فضیلت ایشان خوشه ها برمیچیدم. وقتى در دوره دکترى زبان و ادبیات فارسى دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاهى حامل نامهها و پیغامهاى استاد فقید، مرحوم بدیع الزمان فروزانفر براى ایشان میشدم و پاسخهاى کتبى و شفاهى حضرت آیت الله را براى آن استاد فقید میبردم و این خود افتخارى براى بنده بود. گاهى نیز ورقه هاى استفتائى که به محضر آن حضرت رسیده بود روى هم انباشته میشد و آن جناب دستور میدادند که آنها را بخوانم و پاسخ آنها را طبق نظر آن حضرت بنویسم و پس از خواندن پاسخ اگر اشتباهى نداشت آن را مهر میکردند که در این مرحله با بزرگواریهاى زیاد از سوى آن حضرت مواجه شدم که اکنون مجال بیان آنها فراهم نیست. خدایش بیامرزد و او را غریق دریاى رحمت خویش کند. «انّه کریمٌ رحیم».