شام یلدا شوهری با صد تعب رفت منزل و پنج بعد از نصف شب
دربزد دق دق زنش بیدار شد از غضب مثل سگان هار شد
پشت در آمد به غرغر گفت کیست شوی گفتا باز کن مشدی زکیست
گفت تا این وقت شب بودی کجا هر کجا بودی بروای بیحیا
مثل تو هرگز نخواهم شوهری هرزه گرد و خودسر و خیره سری
هستم از دست تو در رنج و ملال میکنم شب تا سحر سیصد خیال
تو روی هرشب به بزم و عیش و نوش دل مرا چون سیر و سرکه پر ز جوش
گاه گویم رفته در زیر اتول یا که دعوا کرده با مشدی ابول
گاه گویم کرده دعوا با پلیس در کمیسر گشته مهمان بر رئیس
شوی گفتا در برویم باز کن بعد با من در دل آغاز کن
من دو ساعت زیر باران گشتهتر تا بکی غر غر کنی از پشت در
در چو وا شد شو زبیم انتقام سرفرود آورد و گفتا السلام
زن بگفتا السلام و زهرمار آمدی این وقت شب منزل چه کار
میندانستی شب یلدا بود اولین شب از شب سرما بود
امشب است آن شب که مرد خانه دار روی کرسی را کند پر از انار
امشب است آن شب که در هر انجمن هندوانه میخورند از مرد وزن
شربت و آجیر و آچار تو کو پسته ترش و نمکدار تو کو
هندوانه کو چه شد نارنگیت حال حق دارم زنم اردنگیت
هر که امشب را کند چون مقبلش لک زند در فصل تابستان دلش
شوی گفت اینگونه دل را پرمکن اینقدر نق نق مزن غرغر مکن
شام یلدا حکم پیغمبر (ص) نبود از نماز و روزه واجبتر نبود
گر نماز و روزه هم گردد قضا میتوان آری قضایش را بجا
گر نشد امشب شب دیگر بگیر هر شب این هنگامه را از سربگیر
علیرضا شفیعی