شعر و معری من اگر شل شلی و ناجورس عذری من معذورس
تلخس اوقاتم و ازتلخی زیادتر شورس عذری من معذورس
من هنوز پیر نشده از حال و از کار رفتم نیمی گیرم زفتم
نمیدونی نقلی کو جاست کار ازم انگار زورس عذری من معذورس
زنیکه روز وشب از بسکی سرم جیق میزنه متصل ویق میزنه
حوصلم تنگ و سرم پنگو تنم رنجورس عذری من معذورس
دسی این دنیا ز بس من عصبانی شدهام دورانی شدهام
دو تا پام بر لب گورست و چشام کم نورس عذری من معذورس
حالی من این روزا از بسکی که ناجور شدس کار ازم زور شدس
پیشی پام بیشک و شوک را نزدیک انگار دورس عذری من معذورس
قصد من حمله و بدبینی باین ملت نیست از رو این علت نیست
غرضم پند اونجای که برام مقدورس عذری من معذورس
ازمثل گوئی من گر خوشد آمد یابدت چونی عبدالصمدت
عفو کن حال و بالم شنگور و هم قنگورس عذری من معذورس
علیرضا شفیعی