استاد جلال الدین همائى ادیب، فیلسوف، فقیه، منجم، مورخ… در زندگىنامه خود در مورد آسید محمدباقر درچه اى که مرجع تقلید آن زمان بود می نویسد:
آن بزرگ مرد علم و تقوى آیتى بود عظیم و بحقیقت جانشین پیامبر و معصومین علیهم السلام بود در سادگى و صفاى روح و بىاعتنا به امور دنیوى گوئى فرشته اى بود که از عرش به فرش فرود آمده و براى تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است.
مکرّر دیدم که سهم امام هاى کلان براى او می آوردند و دینارى نپذیرفت با اینکه می دانستم که بیش از چهار پنج شاهى پول سیاه نداشت، وقتى سبب را میپرسیدم میفرمود من فعلاً بحمدالله مقروض نیستم و خرجى فرداى خود را هم دارم. اگر احیاناً لقمه اى شبهه ناک خورده بود، فوراً انگشت در گلوى می کرد و همه را برمی آورد.
و این حالت را مخصوصاً خود یکبار دیدم. ماجرا از این قرار بود که یکى از بازرگانان آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود. سفرهاى با غذاهاى متنوع گسترده بود، مرحوم درچه اى به عادت همیشگى مقدار کمی غذا تناول کرد. پس از آنکه دست و دهانها شسته شد. میزبان قبالهاى را مشتمل بر مسأله اى که به فتواى سید حرام بود براى امضاء حضور آن مرد روحانى آورد. وى دانست که آن میهمانى مقدمهاى بوده براى امضاء این سند و شبهه رشوه داشته است. رنگش تغییر کرد و تنش بلرزه افتاده، پس آشفته حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه مقابل حجرهاش نشست و با انگشت به حلق فرو کرده و استفراغ نمود و پس از آن نفس راحتى کشید.